رمان گرگینه ی من
p³⁸
ت..تو؟!
جیمین : فک کردی میتونی از دستم فرار کنی؟!(پوزخند)..بگیریدش.ات : نع تو رو خدا...ولم کن آخه چی میخوای از جونم...گریه...کوکککک
جیمین : زود باشید
ات : بستم دور دهنمو منو سوار ماشین کردن دنبالش میومد...ولی سرعت این مردک خیلی زیاد بود..اروم اشک می ریختم...
جیمین : چرا خواستی فرار کنی؟!
ات : ...
جیمین : چرا با گلوله بهم شلیک کردی؟!(با داد پارچه رو از دهن کوک میگیره)
ات : چی میخوای؟!..چی میخوای از جونم...(داد و اشک)
جیمین : دارم انتقام میگیرم ...انتقام تهیونگ
ات : مگه ته چیکار کرده
جیمین : ...
ت..تو؟!
جیمین : فک کردی میتونی از دستم فرار کنی؟!(پوزخند)..بگیریدش.ات : نع تو رو خدا...ولم کن آخه چی میخوای از جونم...گریه...کوکککک
جیمین : زود باشید
ات : بستم دور دهنمو منو سوار ماشین کردن دنبالش میومد...ولی سرعت این مردک خیلی زیاد بود..اروم اشک می ریختم...
جیمین : چرا خواستی فرار کنی؟!
ات : ...
جیمین : چرا با گلوله بهم شلیک کردی؟!(با داد پارچه رو از دهن کوک میگیره)
ات : چی میخوای؟!..چی میخوای از جونم...(داد و اشک)
جیمین : دارم انتقام میگیرم ...انتقام تهیونگ
ات : مگه ته چیکار کرده
جیمین : ...
- ۷.۲k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط